جدول جو
جدول جو

معنی گوش پر - جستجوی لغت در جدول جو

گوش پر
محفظه ی آب شش ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوشیار
تصویر گوشیار
(پسرانه)
نام حکیمی از فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوش خز
تصویر گوش خز
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خزک، سدپایه، پرپایه، سدپا
فرهنگ فارسی عمید
نوعی آش که خمیر آرد گندم را به تکه های کوچک سه گوش می بریدند و لای آن ها گوشت و لپۀ نخود می گذاشتند و می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
کسی که با حیله و نیرنگ چیزی از کسی بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوش بر
تصویر هوش بر
آنچه هوش و عقل را زایل کند، هوش ربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش پیچ
تصویر گوش پیچ
پیچ دهندۀ گوش، آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده، برای مثال چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶ - ۱۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشوار
تصویر گوشوار
گوشواره، گوش مانند، گوشه مانند، گوشۀ ایوان، کنج اتاق
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگیرند و تیرگی از آنها بزدایند. (یادداشت مؤلف). جاروب مانندی که از پر کنند و بر دسته ای از چوب استوار سازند برای دور کردن گرد و خاک. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود، نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در این معنی مصحف گوش خز باشد. رجوع به گوش خز و گوش خزک و گوش خزه شود
گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صبارۀ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامۀ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
برندۀ گوش. قاطع گوش. قطعکننده گوش، کسی که به مکرمال کسی را بگیرد. (فرهنگ نظام). که به دسیسه پول از مردم بگیرد به قصد پس ندادن. (یادداشت مؤلف). رجوع به گوش بری و گوش بریدن در ذیل ترکیب های گوش شود
لغت نامه دهخدا
درد و وجع شدیدی که در قسمتهای عمقی گوش پدید میاید. این عارضه ممکنست اختصاصا مربوط بخود گوش نباشد، عللی که درد گوش را موجب میشوند بسیارند از آن جمله است نوزالژی عصب پنجم دماغی نورالژی شبکه گردنی در قسمتهای سطحی پوسیدگی دندانها گلو درد ورم لوزه ها. برخی امراض عفونی از قبیل مالاریا نیز میتوانند موجب پیدایش درد گوش بشوند گوش درد
فرهنگ لغت هوشیار
سخنی که بشخصی گویند تا وقتی بکار او یادیگری آید، سخنی که یکبار شنیده شده باشد، بگوش خوردن شنیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بگوش رسد (صدا آواز) : آواز او گوش رس نبود، مسافتی که از آن آواز و صدا شنیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در گوش بخزد، هزارپا: گر بگویم عیب تو تا گوش خز گوش خز انگشت در گوش افکند. (نخشبی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن گوش قطع گوش، بحیله پول و مال از دیگری گرفتن مغبون کردن در معامله
فرهنگ لغت هوشیار
گوشواره، آنچه گوش میبرد و حمل میکند، مراد زیوری است سیمینه یا زرینه و یا بلورینه یا از فلزات دیگر یا از جنس سنگهای قیمتی که در گوش آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کننده، آزار دهنده اذیت کننده: چو من بلبلی را بود ناگزیر ازین گوش گیران شوم گوشه گیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گوش کسی را کشد و پیچاند برای آنکه صاحب گوش را متوجه سازد و یا او را بدنبال خود کشاند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از شاخه نرم تنان و از دسته تبر پاییان که فسیل صدفهایش از دوران دوم زمین شناسی ببعد در طبقات زمین پیدا میشود. این جانور در اکثر دریا ها میزید، اوریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش لب
تصویر گوش لب
آنکه خطش هنوز ندمیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشت بر
تصویر گوشت بر
پر گوشت تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشت پز
تصویر گوشت پز
آنکه گوشت را طبخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
منتظر انتظار کش: تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه. (کیکاوس بن اسکندر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش پز
تصویر خوش پز
کسی که جامه و آرایش وی جالب توجه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوت پر
تصویر اوت پر
پنیرک
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
شخص حیله باز و نیرنگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بدر
تصویر گوش بدر
((بِ دَ))
منتظر، انتظارکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشدار
تصویر گوشدار
دارای گوش، دارنده گوش، دارای آلت شنوایی، شنونده، سامع، آن که استراق سمع کند، متوجه، مراقب، محافظت کننده، نگهبان، حامی، حمایت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشخار
تصویر گوشخار
گوشواره
فرهنگ فارسی معین
شارلاتان، کلاش، کلاهبردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد